Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «باشگاه خبرنگاران»
2024-05-03@08:09:09 GMT

از گمنامی تا سبکبالی

تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۴۶۱۰۶۵

از گمنامی تا سبکبالی

گمنامند، اما مدال پاکباختگی را بر سینه شان آویخته اند، تندیس ایثار و فداکاری را بر لوح دلشان حک کرده اند و همواره در تکاپوی خدمت به خلق خدایند، این اندیشه والایشان است که در افق بلندشان، دیگر گونه‌ای جز خدمت یافت نمی‌شود.

آری، آنان در حادثه یا وقایع طبیعی بدون هیچ منتی آغازگر تلاش و امدادند و با مردم داغ دیده همدرد، قبای از خود گذشتگی را بر قامت رسایشان نشانده اند، آنجا که همچون هلال، به وقت امداد خمیده می‌شوند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

با تمام این تفاسیر، اما ناتوان بودند در فراموشی درد فراق یار، یاری که از همان لحظه شهادت سردار دل‌ها شد و یک جهان در نبودش سوخت. آن‌ها هر بار که اسم سردار یا حرف سردار می‌آمد از خود بی خود می‌شدند و هزار بار در دل شان آرزوی هم نشینی با او را می‌کردند.

به روز‌های چهارمین سالگرد سردار دل‌ها که نزدیک می‌شدیم، در شهر جنب و جوشی افتاده بود، هر کس می‌خواست در حد توانش کاری برای زائران او انجام دهد، همه ارگان ها، تشکل‌های مردمی، نهاد‌های دولتی، بخش‌های خصوصی، جوانان، نوجوانان، زن و مرد، کوچک و بزرگ در حال برنامه ریزی برای برگزاری بهترین مراسم بودند تا کاری در شأن حاج قاسم انجام شود.

جمعیت هلال احمر هم چندین نشست هم اندیشی و جلسه هماهنگی برگزار کرد تا در کنار سایر بخش‌های جامعه در این کار بزرگ سهیم باشد.

مکرمه و ملیکا حسینی نیز دو خواهری بودند که عاشقانه داوطلب شدند ۱۳ دی ماه، روز سالگرد سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی علاوه بر راهنمایی زائرین، در تیم امدادرسانی به زائران سردار خدمت رسانی کنند.

مکرمه ۲۲ سال داشت و ملیکا ۲۰ سال و از سال ۹۸ عضو هلال احمر شده بودند و در حوزه جوانان جمعیت هلال احمر شهرستان کرمان فعالیت می‌کردند.

غیر از مکرمه و ملیکا خیلی‌های دیگر در صف مقدس خدمت به زائران حاج قاسم داوطلب شده بودند که یکی از آن‌ها علیرضا سعادت، امدادگر ۱۹ ساله جمعیت هلال احمر بود که از سال ۱۳۹۷ عصو کانون دانش آموزی هلال احمر شده بود، وی آموزش‌های دادرس هلال احمر را در دوران مدرسه آموزش دیده بود و هم اکنون اپراتور مرکز پیام شعبه ماهان و امدادگر یک (درجه امدادگری) بود و در حوادث همچون سیل و خدمات بشردوستانه کاروان‌های سلامت حضوری فعال داشت.

روز حادثه مثل همه روز‌های خدمت می‌گذشت، حضور زائران از یک هفته پیش آغاز شده بود و چند روزی می‌شد که به اوج خود رسیده بود. خدمت به زائران حاج قاسم آن قدر شیرین بود که انسان احساس خستگی نمی‌کرد. موکب‌های زیادی در مسیر ایجاد شده بود که هر کدام دوست داشت در پذیرایی از زئران حاج قاسم بر دیگری سبقت بگیرد. آنچه که موج می‌زد تنها عشق بود و عاشقی، ایثار و دلدادگی، محبت و مهربانی، همه در تلاش بودند تا آب توی دل زائران حاج قاسم تکان نخورد.

همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت تا اینکه در ساعت ۱۴:۵۰ دقیقه صدای انفجاری گوش شهر را کرد کرد، هیچ کس نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده، در فاصله حدود ۷۰۰ متری از مزار سردار، ده‌ها نفر زخمی و تعدادی شهید شدند. در ساعت ۱۵:۱۷ در حالی که مردم و نیرو‌های امدادی در حال کمک به آسیب‌دیدگان و انتقال جانباختگان بودند، انفجار دوم با شدت بیشتری رخ داد و تعدادی بی شماری از زائران مجروح و شهید شدند.

در آن لحظه سخت و هولناک، مکرمه جلوی چشمان خواهرش ملیکا در خون خود غلتید و شهید شد، لحظه دردناک و لحظه شوک آوری بود، شاید تا الان فقط از قاب تلویزیون و در حوادث غزه شاهد دیدن چنین تصاویر سوزناکی بودیم، اما اینجا کرمان، پایتخت مقاومت جهان اسلام شاهد پرپر شدن کودکان، دانش آموزان، زنان و مردان زیادی بود که به عشق حاج قاسم آمده بودند.

علیرضا سعادت، دیگر امدادگر کرمانیست که جلوی چشم دوستان و همکارانش مانند دیگر زائران پرپر شد و به لقاء الله پیوست. 
ملیکا بعد از آن اتفاق و بخاطر دیدن تصاویر تکان دهنده و این اقدام جنایتکارانه و تروریستی از نظر روحی و روانی بهم ریخت و همچنان درگیر بیماریست. 

به سراغ معظمه رنجبر، خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان مرکز کرمان که خاله مکرمه و ملیکاست رفتیم تا از مکرمه بیشتر بشنویم، آنچه در ادامه می خوانید از زبان وی است.

شهید مکرمه حسینی از زبان خاله اش

شهید مکرمه حسینی، دانشجوی ترم هشت رشته حقوق متولد ۲۱ تیرماه ۱۳۸۰ است که ۱۳ دی ماه ۱۴۰۲ در طریق الشهدای کرمان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

از چه بگویم و از کدام خصوصیات اخلاقی خواهر زاده ام بگویم که الحق و النصاف او یک فرشته‌ای بود که لایق شهادت بود.

نامش مکرمه بود و به مصداق درستی از حضرت حافظ که گفته اند: «نام من رفته‌ست روزی بر لب جانان به سهو؛ اهل دل را بوی جان می‌آید از نامم هنوز» صحت این بیت شعر بر همه ما مشهود است که هر نامی علاوه بر داشتن معنای معین یک کلمه، بار معنایی خاصی را در ارتباط با یک شخص بخصوص با خود حمل می‌کند. یعنی نام علاوه بر اطلاق به یک فرد، در طول زمان معرف شخصیت همان فرد هم تلقی می‌شود.

خواهر زاده ام مکرمه بسیار با وقار و خوش اخلاق و باگذشت بود و نماز اول وقتش را هیچ زمان ترک نمی‌کرد. خواهر زاده دومم ملیکا حسینی که از اتفاق اون روز خونین در طریق الشهدا تعریف می‌کرد، گفت: "هر دوی ما در یک محل شیفت بودیم و، چون مدت زمان زیادی سرپا ایستاده بودیم، احساس ضعف و خستگی زیادی داشتیم. من به آباجی (خواهر) مکرمه گفتم، کیف کمک‌های اولیه رو به دست من بده و برو یک بطری آب معدنی بگیر که تشنگی مان را برطرف کنیم؛ ولی او با من مخالفت کرد و گفت نه این کار درستی نیست، اگر یکی از ما سر شیفت نباشیم حق الناس کرده ایم و باید جوابگو باشیم و موقع اذان هم نماز اول وقتش را در همان محل شیفتش خواند و بعد نماز با خوشحالی به من گفت: آباجی ملیکا این اولین نمازی بود که تونستم در ماموریت‌ها سر وقت بخونم خداروشکر که فرصت خوبی بود. "

شهید مکرمه حسینی و ارادت به سالار شهیدان و رهبر معظم انقلاب

شهید مکرمه ارادت عجیبی به سالار شهیدان امام حسین (ع) داشت و سرانجام هم با لب تشنه به ارباب شهیدش پیوست.

از عشق و ارادتش به رهبری بگویم که بسیار صوت اقامه نماز حضرت آقا را دوست داشت و هر زمان صدای ایشان را می‌شنید با دل و جان گوش می‌داد و می‌گفت: "رهبرمان چه صدای دلنشینی دارند؛ طوری که آدم ترغیب میشه با همین متانت و آرامشی که از صداشون دریافت میشه، نماز رو بخونه. "

چندی پیش هم که دیدار اقشار مختلف مردم کرمان با رهبر معظم انقلاب بود، خیلی دلش می‌خواست که همراه سر تیم جمعیت هلال احمر کرمان به دیدار ایشان برود، به عکس آقا نگاه می‌کرد و می‌گفت: "آقا شمار و به جد بزرگوارتان قسم می‌دم که به دل همکاران الهام کنید که من رو هم با خود به دیدارتون بیارن"، ولی متاسفانه قسمتش نشد.

خاطرم هست چهار سال پیش وقتی خبر شهادت حاج قاسم را شنید، می‌گفت: "حاج قاسم پدرم بود و من احساس می‌کنم بی تکیه گاه و یتیم شده ام. " او یک ماه لباس سیاه عزا به تن کرد و با اینکه منزل شان جوپار (از توابع بخش ماهان) بود، ولی خانواده را قانع می‌کرد که زود به زود به زیارت مرقد مطهر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بروند.

ملیکا و زخمی که از لحظه شهادت خواهر برداشت!

شهید مکرمه و خواهر کوچکترش ملیکا هیچ زمان از هم دور نبودند و همیشه با هم و مثل هم لباس می‌پوشیدند، از مدل چادری که سر می‌کردند تا نوع کفشی که انتخاب هردوشان بود، این همه نزدیک بودن، وابستگی تنگاتنگی را بین‌شان بوجود آورده بود.

روز حادثه در تاریخ ۱۳ دی ۱۴۰۲ پس از وقوع انفجار و موقع شهادت خواهر بزرگتر، ملیکا در لباس هلال احمر در کنار خواهرش بود و لحظه شهید شدن خواهرش را به وضوح دید و این حادثه دردناک، ناباوری عجیبی را برای او در پی داشت؛ به طوری که ملیکا در آن لحظه وحشت‌زده و امیدوار به زنده ماندن خواهر، در پی آمبولانس می‌دوید و خواهر را بغل می‌کرد و به کمک نیروها، او را در آمبولانسی گذاشت که از سوار کردن وی اجتناب کردند؛ چرا که گفته بودند او را پیاده کنید، مصدومان نیازمندتری هستند که باید سریع به بیمارستان رسانده شوند (زیرا می‌دانستند مکرمه بدون علایم حیاتی و شهید شده است)، ولی خواهر کوچکتر با ضجه و التماس و با تکیه به این جمله که آقا خواهش می‌کنم، خواهرم را به بیمارستان برسانید. فکر کنید، خواهر خودتان است، باید زنده بماند.

آه... با یادآوری این حرف ها، اشک هایم بی امان می‌ریزند، سخت است وابستگی، سخت است دیدن لحظه فراق خواهر از خواهر و اکنون شهید مکرمه در بهشت برین و خواهر کوچکتر در فشار روحی داغ از دست دادن خواهر و درپی موج انفجار، دچار تشنج‌های پی در پی و از هوش رفتن‌های مداوم است.

وقتی انگشتری حاج قاسم به نیت شفا گرفتن، به دست ملیکا می‌رسد

اگر چه این داغ و خاطرات دوران بچگی که خواهرانه داشته و دیدن لحظه شهادت خواهر از ذهن او پاک نخواهد شد، ولی امیدواریم، انگشتری حاج قاسم شهید سرافراز اسلام و سردار دلهایمان را که به نیت شفا گرفتن، در میان انگشتان خواهر کوچکتر (ملیکا) جای گرفته است، سبب آرامش قلب و روحش شود و به ملیکا دلی آرام ببخشد.

سخن هم دانشگاهی‌ها با شهید مکرمه حسینی

هم دانشگاهی عزیزم؛ سلام

دریا دریا اشک، در فراق تو...

نامت برای ما یادآور هویت خواهد بود؛ هویتی که هر چه زیباتر و باشکوه‌تر باشد، نامی ماندگارتر است. 

مکرمه بودنت، ماندگار با هویتی دیرین است که با واژه مقدس شهادت عجین شد، ترکیب خوش دانشجوی شهید را ساخت؛ همو که

در کوران پیروزی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، درس و دانشگاه را رها کرد تا در دانشگاه جبهه ها، درس عشق و ایثار بیاموزد.

از هامون نیاز جاماندگان حقیقت، تا کاروان رفتگان سرخ جامه، هزار افسوس به رنگ تنهایی نوشته اند.

از مرز ارزش‌های بشر جدید تا سه راهی شهادت کربلای ایران، هزار امید به نام ولایت نگاشته اند. 

غم تنهایی و فراق تو را‌ای خواهر شهیدم، به بانو فاطمه زهرا (س) می‌بریم و سر به سجده گاه محراب آبرویش، دریا دریا اشک می‌ریزیم و اوست تسکین مان.

باور داریم ما را دوست داشتی که چنین افتخاری به ما دادی...
همین که بر مزارت بیاییم، یعنی ما را به حضور طلبیده ای...
همین که اشک هایمان روان می‌شود، یعنی نگاهمان می‌کنی..
همین که دست بگذاریم بر مزارتان، یعنی دستمان را گرفته ای...
همین که سبک می‌شویم از ناگفته‌های غمبارمان، یعنی وجودمان را خوانده ای.
خوشحالیم که در میان این شلوغی‌های دنیا، گوشه‌ی خلوتی برای دیدار نگاه معنوی تان داریم...

اللهم الرزقنی توفیق شهادت فی سبیلک

مریم سادات بهادر

باشگاه خبرنگاران جوان کرمان کرمان

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: حادثه تروریستی کرمان شهدای ترور جمعیت هلال احمر حاج قاسم شهید شد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۴۶۱۰۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زبانزد شدن تجمل‌گرایی اشرف خواهر شاه + عکس و سند

تجمل‌گرایی و اسراف در خاندان پهلوی از ویژگی‌های شناخته شده این خانواده بود که در میان آنها هم، شمس پهلوی خواهر ارشد محمدرضا به شواهد اسناد تاریخی یکی از مُسرفترین و تجمل‌گراترین چهره‌های رژیم پهلوی بوده است. سندی در این زمینه که به تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۴ است، تعدادی از خودرو‌های موجود در یکی از کاخ‌های شمس پهلوی را معرفی کرده است. لازم به توضیح است که در سال ۱۳۴۴ خودرو یکی از کالا‌های سرمایه‌ای بوده و قیمت آن بسیار زیاد بوده است.

شمس پهلوی اولین فرزند رضاشاه از همسر دومش تاج‌الملوک در ششم آبان ماه سال ۱۲۹۶ در تهران به دنیا آمد. از دوران کودکی و نوجوانی او اطلاعات چندانی در دست نیست فقط در خاطرات اشرف پهلوی و بعضی از کتاب‌های منتشر شده در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین استنباط می‌شود که وی برخلاف خواهرش اشرف، علاقه چندانی به دخالت در امور سیاسی از خود نشان نمی‌داد و بیشتر به علائق شخصی و فردی خود می‌پرداخت. شمس پهلوی با ایفای نقش سنتی زنان که پرداختن به امور خانه‌داری و زندگی زناشویی بود احساس راحتی می‌کرد و تنها برای کسب وجهه اجتماعی ریاست جمعیت شیروخورشید سرخ را پذیرفت و تا ماه‌های آخر سلطنت پهلوی در اختیار او بود. همچنین از ریاست وی بر کانون بانوان ایران که در اردیبهشت سال ۱۳۱۴ توسط رضاشاه برای پیشبرد و اجرای اهداف خود درخصوص کشف حجاب ایجاد شده بود، می‌توان نام برد. رضاشاه پهلوی در سال ۱۳۱۵ تصمیم به ازدواج دختران خود شمس و اشرف پهلوی گرفت و اعلام کرد جوانان وابسته به خانواده‌های اشراف، مقامات مملکتی و صاحب منصبان کشور، خود را برای این کار کاندیدا کنند. در میان داوطلبان متعدد، علی‌محمد قوام (فرزند ابراهیم قوام‌الملک شیرازی) و فریدون جم (فرزند محمود جم، نخست‌وزیر) به ترتیب برای شمس و اشرف درنظر گرفته شدند. این ازدواج اجباری فقط بنابه خواسته و تمایل رضاخان و بدون اطلاع و نظر دخترانش انجام گرفت و فقط شمس به دلیل ارشدیتش خواهان ازدواج با فریدون جم شد که مورد موافقت شاه قرار گرفت و همسران دو خواهر با یکدیگر تعویض شدند. شمس پهلوی در کاخی در مهر شهر کرج به نام کاخ مروارید زندگی می‌کرد. این کاخ توسط موسسه رایت آمریکا ساخته شده است.

هزینه زندگی شمس برطبق اسنادی که پس از انقلاب اسلامی منتشر شد شامل:

ــ سال ۱۳۴۹ پانزده میلیون تومان، ۱۳۵۰ بالغ بر ۲۰ میلیون تومان و در سال ۱۳۵۱ معادل ۲۵ میلیون تومان بوده است و البته این جدای حساب‌های کلان بانک‌های خارج از کشور و هزینه کاخ‌ها و ویلا‌های او بوده است. وی در اواخر عصر پهلوی یکی از سرمایه‌داران بزرگ ایران به حساب می‌آمد.

در اسناد سفارت امریکا که در سال ۱۳۵۸ ش به دست آمد، از او به عنوان یکی از اعضای خاندان سلطنتی که منافع فراوانی در تجارت دارد، یاد شده بود. او حبیب ثابت پاسال، تاجر و سرمایه‌دار بهایی را به عنوان کارگزار خود در امر تجارت برگزیده بود. شمس از نظر سیاسی، اهمیتی در خاندان پهلوی نداشت.

شمس پهلوی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با مقادیر هنگفتی طلا و جواهر از ایران گریخت و به کالیفرنیا رفت. زمانی که محمدرضاشاه دوران آوارگی خود را در مکزیک می‌گذراند، سه تن از فرزندانش (فرحناز، علیرضا و لیلا) را نزد شمس به کالیفرنیا فرستاد و قرار بود خود نیز به ویلای شمس واقع در آکاپولکو نقل مکان کند. در آن زمان گفته می‌شد که شمس این ویلا را به مبلغ چهار میلیون دلار خریداری کرده است. او به غیر از این ویلا، قصر‌های دیگری در بورلی‌هیلز، لوس‌آنجلس و لاس‌وگاس امریکا برای خود خریداری کرده بود.

منبع: همشهری آنلاین

tags # تاریخ معاصر ایران سایر اخبار (تصاویر) این گوسفند غول‌پیکر چینی از پورشه هم گران‌تر است! قارچ‌های زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی می‌شوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست می‌دهند، چه حسی است؟

دیگر خبرها

  • «ما ملت امام حسینیم» از حاج علی تا حاج قاسم
  • زبانزد شدن تجمل‌گرایی اشرف خواهر شاه + عکس و سند
  • دستگیری ۲ خواهر قاتل پدر در تهران
  • ببینید | جاری شدن سیل شدید در شمال مکه مکرمه
  • سیل شدید در شمال مکه مکرمه+ فیلم
  • فیلم/ سیل شدید در شمال مکه مکرمه
  • فیلم| سیل شدید در شمال مکه مکرمه
  • سیل شدید در شمال مکه مکرمه
  • نامگذاری کتابخانه دانشگاه پیام نور کرمان به نام دانشجوی شهید حادثه تروریستی گلزار شهدا
  • ماجرای کسی که شهر بشاگرد را از گمنامی درآورد | تقدیر رهبر انقلاب از حاج عبدالله والی | تصاویر